اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

یه موش کوچولووووووووو

جمعه داشتیم میرفتیم خونه مامان جان منتظر بابا بودیم تا لباس بپوشه تا نشستی خیره شدی به دوربین این مدلی بی خیال دوربین شدی و رفتی تو کاره گلهای قالی بعد  تا صدات زدم اوا شروع کردی به انگشت خوردن بهت گفتم اوا موش بشو این جوری فلش دوربین خورد تو چشمت و نصفه موش شدی ووووووووو دوباره گفتم مامان موش بشو که این دفعه کامل موش شدی الهیییییییییی من قربونت برم با اون قیافه خوشمزت بوووووووووووس این روزها تا خاله ها تو را میبینن میگن اوا موش شو حالا تو در هر حالتی که باشی  اونها کار ندارن انقدر میگن تا تو موش میشی و اونها هم غش و ضعف میکنن برات ...
30 دی 1392

اولین نشستن اوا جونم در 6 ماه و 10 روز

گلک مامان برای اولین بار بدون کمک نشستییییییییییی هوراااااااااااااااا افرین مامانی جونی                      برای اولین بار نشستی و با عروسکت بازی میکردی که تا من را با دوربین دیدی مثل همیشه خیره شدی به دوربین                      کجا را داری نگاه میکنی فدات بشم                               دماغ رو نگاههههههههههههه           &n...
29 دی 1392

تلفن

اوای کوچولوی ما به گوشی تلفن علاقه خواستی داره و خیلی براش ذوق میکنه   و هر کی با تلفن حرف میزنه میخواد گوشی را ازش بگیره ولی امروز بابا ارش سوپرازمون کرد و یه تلفن خوشگل موزیکال که تمام دگمه هاش یه اهنگ  متفاوت میزنه و عددها را میگه و در اخر هم خداحافظی میکنه را برای دختر کوچولو ش خرید دست بابا ارش مهربون درد نکنه مبارکت باشه عزیزم این هم عکس تلفن دختر کوچولوی دوست داشتنی مااااااااااا این هم تلفن با پیشی جون مبارکککککککککککک باشه عزیزم ...
27 دی 1392

دختر عسلی ما 8 ماهه شد هوراااااااااا

سلام دختر عسلی مامان 8 ماهگیت مبارکککککککککککک هوراااااااااااااا امیدوارم 80 ساله بشی عزیزم. تو این 8 ماهها خیلی بزرگتر شدی و عاقل تر شدی و درکت از محیط اطرافت بیشتر شده. این 8 ماه خیلی خووووووووووووب بود. البته روزهای یکم سخت هم بود ولی در کل روزهای خوبمون بیشتر بود تو خیلییییییی شیرین تر و دوست داشتنی تر شدی جوری که من و بابا میچلونیمت  و فشارت میدیم  به خودمون تا تو صدات در میاد و غر میزنی به ما از کارهای خوبت بگم اول خوبیهات اینکه خوابت خیلی خوبه و من تا خوابی به همه کارهام میرسم وگاهی وقت هم اضافه میارم و منتظرم تا بیدارشی اخه جدیدا شدی مثل خوشخواب تو مدرسه موشها و همش میخوابی و تا خوابت میگیره جوری گریه میکنی که هر کی ن...
25 دی 1392

برای اوا

برام هیچ  حسی شبیه تونیست کنار تو  درگیر ارامشم همین از تمام جهان کافیه همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تونیست تو  پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین ارامشه تو  زیباترین ارزوی منی ...
22 دی 1392

متفرقه از اخرین روزهای 8 ماهگی به روایت تصویر

اوا حسابی تو روروعک سواری پیشرفت کرده و وقتی رو سرامیک باشه به سرعت نور میگرده البته دخترم رو فرش  هم دیگه راه میره با روروعک گیر میدی به پلاستیک سطل زباله و رومیزی تا فلش دوربین را میبینی این جوری میشی و باز هم دیگه هر چی صدا کردم محل ندادی  نمیدونم چه جوری از این راه باریک رد شدی شیطون بلا چند روز پیش سرت را گذاشته بودی رو شونه بابا که خیلی خوشکل ژشست گرفته بودی تا خواستم عکس بگیرم سرت را برداشتی و دیگه اونطوری نشد که دلم میخواست الهی بمیرم که لثه هات میخواره و باز هم از فلش دوربین چشمات رابستی این عکسها رو دو شب پیش ازت گرفتم که ساعت 1 شب بود و نمیخوابیدی در صورتی که خیلی  خوابت میومد ولی میخواستی باهات باز کنیم و م...
22 دی 1392

روز ترخیص از بیمارستان

روز 26 اردیبهشت منو شما وارد دنیای جدیدی شدیم .با اینکه بابا ارش خوابش برده بود و از همه باباها دیرتر اومد ولی از اونجایی که زبر و زرنگه زودتر از همه کارای ترخیص را گرفت و ساک شما را اماده کرد و راهی شدیم. رسیدیم دم در دیدیم طبق معمول بابا ارش سوتی داده ماشین را بد جا تو پیاده رو پارک کرده بود از هولش و یه ماشین امبولانس پشت ماشین ما خلاصه با کلی معطلی راننده را پیدا کردیم و رفتیم یکم درد داشتم ولی مهم تو بودی که حالا دیگه پیشم بودی. دم در خونه باباجان حسین با یه گوسفند روبه رو شدیم که من طاقت نیاوردم و سر بریدنش را ندیدم ولی از روی خونش رد شدیم. اون روز همه خاله ها و شوهراشون با گل عروسک و پول اومدن دیدن من و شما.با کمک خاله مهسا و کلی دعا ...
22 دی 1392

سیسمونی جوجوی مامان

این عروسکهای اهن ربایی را زدم به چهار چوب در ورودی اتاقت مال خودم بوده این برچسب هم ست شد با فرشت و زدم به در کمد اتاق اون کوچیک ها را هم خاله پریسا برات خرید دمپایی که چراغ هم داره و سطل لگو تخت خواب و بالشت هلزونی و پتو اینها را خودم خریدم کالسکه و ساک ویترین لوازم بهداشتی شیشه و پستونک و غیره این عروسک شنی را خودم داشتم بلوز خونگی از سایز0 تا 3 کلاه .پیش بند و جوراب شلواری لحاف و تشک اماده کفش و جوراب و گل سر لباسهای بیرون روروعک و کریر لاستیکی و شورت اموزسی و شیردوش و کهنه و غیره شلوار و شورت از سایز0 تا 4 فرش سرویس قبلمه و لیوان و بشقاب و قاشق نمایی از تخت نمایی از ویترین مبارکت باشه عروسک کوچولوی مامان ...
21 دی 1392